Φέρνω το παρόν έργο στην προσοχή του κοινού όχι χωρίς κάποια ανησυχία. Οι ιδέες που εκφράζονται σε αυτό πήραν μορφή στο μυαλό μου πριν από δέκα και πλέον χρόνια. Από τότε τις έχω συζητήσει συχνά με διάφορους ανθρώπους, επιθυμώντας είτε να επαληθεύσω τις δικές μου απόψεις είτε να πείσω άλλους. Πολλές από αυτές τις συζητήσεις και αντιπαραθέσεις ήταν αρκετά χρήσιμες για μένα, διότι με ανάγκασαν να επανεξετάσω τις ιδέες και τα επιχειρήματά μου με μεγαλύτερη λεπτομέρεια και να τους δώσω πρόσθετο βάθος. Όμως οι βασικές μου θέσεις παρέμειναν αμετάβλητες.
الکساندر دوگین، فیلسوف مشهور روسی معتقد است اثر «مسیح در شب قدر» مثالی برای لزوم احترام به تمام ادیان الهی است و دیدارهای رهبر ایران با شهدای مسیحی مثالزدنی است. به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، الکساندر دوگین، فیلسوف مطرح و شناخته شده روس است که چندی است نظرات او در عرصههای مختلف بسیار مورد توجه قرار میگیرد و بسیاری او را عقل پوتین مینامند. تأثیر نویسنده کتاب تئوری چهارم سیاست بر رئیسجمهور روسیه تا جایی است که او در سخنانش بارها از عبارات مورد علاقه دوگین یعنی محافظه کاری و روسیه جدید استفاده میکند. هفته گذشته در حین گفتوگو با این فیلسوف نسخه انگلیسی کتاب «مسیح در شب قدر» از طرف خبرگزاری تسنیم و انتشارات صهبا به وی هدیه داده شد. وی در مورد این کتاب و دیدارهای مقام معظم رهبری با خانواده شهدای ارامنه و آشوری میگوید: برای من این دیدارهای رهبر ایران و این کتاب مثال زدنی است و به لزوم احترام به تمام ادیان الهی تأکید میکند، برای مثال بین مسیحیان روسیه، به بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان احترام گذارده میشود.
«ایران در تئوری اروآسیا نقش کلیدی را ایفا میکند که جهان را دنیایی چند قطبی میبیند. پس از انقالب اسلامی و موضع استراتزیک این کشور، ایران در داخل معادلهای قرار گرفت که درصدد ایجاد فضای مستقل اروآسیایی است. اگر درگذشته بین روسیه و ایران درگیری وجود داشته است و آنها تلاش کردند تا مشکل خود را از طریق جنگ حل نمایند اما امروز فقط به راه حل مسالمت آمیز و استراتژیک برای حل مشکلاتشان با یکدیگر میاندیشند. منظورم این است که امروز تهران و مسکو در حال حل مشکلاتی هستند که در گذشته حتی از طریق جنگ نتوانستند حل نمایند. ما منافع استراتژیک مشترک داریم. این مسئله با همکاری استراتژیک قابل درک است نه صرف ادغام و یکپارچه شدن. ایران در درون مدل اتحاد اروآسیایی تلقی نمیشود زیرا فقط جمهوریهای شوروی سابق دردرون آن قراردارند. ایران تمدن خاص خود را دارد و کشوری مستقل و قدرتمند است که باید مورد احترام قرار گیرد. اما این همکاری باید حفظ شود. ما نباید به ادغام ویکپارچگی با ایران بیاندیشیم چرا که ایران در درون مدل ما نمیگنجد اما در جهان چند قطبی در کنار و یار روسیه است. منافع استراتژیک ما و ایران در آسیای مرکزی و به طور کلی در منطقه، مشترکات زیادی دارند. ازاینرو ایران نقش محوری در مدل چند قطبی اروآسیایی دارد. در این مدل تهران نزدیک ترین هم پیمان مسکو است. البت هبر طبق این الگو باید با ترکیه و چین و هند هم همکاری داشت.»
الکساندر دوگین در مورد سنت گرایی ، خود را ملهم میبیند. این حرکت باطنی و درونی همچنین با عنوان سنت گراییِ کامل و جدایی ناپذیر شناخته میشود. این دیدگاه اساسا مبتنی بر دیدگاه های رنِ گنون ،متافیزیک دان فرانسوی قرن 19 است که در سال 1886 متولد شد. شیوه عینی وخارجی عمل به یهودیت، مسیحیت و اسلام با آنچه گنون در ذهن داشت فاصله زیادی داشت. آرزوی او تجربه مسیری فراتر از سعادت مذهبی بودکه بیشتر مذهبیهادر ذهن داشتند. از همین رو اوشیوه باطنی خود را برگزیده و به عرفان آگاهی از حضورالهی در درون انسان پرداخت. گنون بر این باور بود که دانش باطنی منجر به رسیدن به چیزی میشد که او آن را «هویت متعالی» مینامید. این شیوهای بود که او در طی آن خود را طرفدار هندویسم نامید. البته او به فراماسونری و صوفی گری نیز پرداخت. در واقع او یک مسلمان شد. برخی معتقدند آخرین کلمهای که درحین مرگ در سال
تمایل دوگین نسبت به اسلام (که مسلما درراستای سنتگرایی است) و حتی برخی شبه نظامیان مسلمان سبب تحریک موضعگیریهای چالشی درمورد او شده است.
حزب اللهی برای روسیه:
دوگین برخلاف «ای.کی.کوماراسوامی»(1877-1947) که بر زیبایی شناسی سنت گرایی تمرکز دارد، خود را با یک راه معنوی درونی فردی قانع نکرده است و از این جهت میتوان گفت دوگین شبیه به «اوُلا» است که تصویری سیاسی از سنت را عرضه مینماید و بی تردید بیان میکند که: به مفهومی مستلزم فداکاری و ایثار از سیاست نیاز هست. «ما نیاز به حزبی جدید داریم. حزب مرگ. حزبی کاملا عمودی. حزب خدا، معادل روسی حزب الله که بر اساس قوانینی کاملا متفاوت عمل میکند و به تصویری کاملا متفاوت میاندیشید. به معنای واقعی کلمه ،مرگ برای سیستم هدف است. برای یک فرد عادی، آن فقط یک شروع است».
کارل اسمیت گفت که سیاست با شناخت دوست و دشمن آغاز میشود. دوست ابدی و دشمن ابدی وجود ندارد. ما در مقابل هژمونی جهانی موجود میجنگیم. هرکس ممکن است به خاطر ارزشهای خود در مقابل آن بایستد. برای برقراری استحکام و انسجام بیشتر لازم است ما اتحاد وپیمان خود را طولانی تر و عریض تر و گسترده تر نماییم. من از سلفیها خوشم نمیآید. من ترجیح میدهم با صوفیهای سنتی همکاری نمایم. اما من حاضرم در مقابل دشمن مشترک، با سلفی همکاری نمایم تا اینکه با نادیده گرفتن تهدید بزرگتر، انرژی خود را در مخالفت با آنها (سلفیها) هدر بدهم. اگر شما درجانب هژمونی لیبرال هستید پس شما دشمن من هستید. اگر در مقابل آن هستید انگاه شما یک دوست هستید.
سوال: در مورد تحولات اخیر لیبی، دیدگاه شما در مورد قذافی چیست؟
رئیس جمهور مدودوف جنایت بزرگی در مقابل قذافی مرتکب شد و به مداخلات در عالم عرب کمک کرد. این یک جرم و گناه واقعی است. دستان او هم به خون آغشته است. او با غرب همکاری کرد. او هم در کشتن قذافی سهیم است. ما ارواسیایی ها از قذافی حمایت کردیم نه به این خاطر که طرفدار او یا حامی او باشیم یا تحت تاثیر کتاب سبز او باشیم، بلکه به این دلیل که پای اصول در میان است. در پشت شورشهای لیبی هژمونی غرب قرار داشت که منجر به شورشی خونین شد. وقتی قذافی سرنگون شد هژمونی غرب قدرتمندتر شد و این شکست ما بود. این جنگ اپیزودهای متعددی دارد. ما یک نبرد را باختیم ولی نه جنگ را. و شاید چیزی متفاوتی در لیبی بوجود آید زیرا شرایط بسیار بی ثبات است. به عنوان مثال برخلاف طراحی هژمونیستهای غربی ، جنگ عراق عملا باعث تقویت نفوذ ایران در منطقه شد.
برای درک ژئوپولتیک روسیه وآینده آن اول باید دید خود ژئوپولتیک چیست؟
قدرت زمینی (Land Power) در مقابل قدرت دریایی(sea power) قانون همیشگی ژئوپولتیک است. البته این یک نگاه کلاسیک است. آنچه مهم است این است که این دیدگاه روسیه نیست بلکه دیدگاه انگلوساکسون از تاریخ بشر است.
ما روسها دارای قدرت زمینی هستیم.
پس تلاش برای کشف هویت ژئوپولتیک روسیه به «هارتلند» مرتبط بود که در اواخر دهه 90 زمانی که ایدئولوژی کمونیست به اندازهای ضعیف شده بود شکل گرفت که این امکان را فراهم میکرد که ایدئولوژی دیگری برای روسها مطرح شود.
این آغاز مدرسه ژئوپولتیک روسیه است که من به عنوان پدر این مدرسه و مکتب شناخته میشوم. در واقع تقسیم قدرت زمینی و دریایی بخشی از بیوگرافی علمی من است. زیرا من بودم که نوشته های «مکیندر» ، «اسپیکمن»، «میهن» را در دوره شوریها در زمانی که ذهن همگان درگیر مارکس بود کشف کردم. من هیچ وقت مارکسیست نبودم و به همین دلیل از تقید به آن آزاد بودم. آنچه مرا مجذوب ژئوپولتیک کرد این بود که ژئوپولتیک یک نوع تعریف درباره هویت روس بودن را به من میداد. و جوابگوی این سؤال بود که چرا روسیه در طول قرنها در قلمرو وسیع کشور چند ملیتی شوروی از دوره مغول تا زمان استالین و نیز در دنیای امروز نمونه و مصداق «بهتر» و «برتر» بوده است.
در غرب مدرن، یک ایدئولوژی حاکم و غالب وجود دارد که لیبرالیسم است. لیبرالیسم ممکن است در شکلهای مختلفی خودنمایی کند اما جوهرهای یکسان دارد.لیبرالیسم دارای ساختار درونی بنیادینی است که اصول بدیهی آن عبارتند از:
· انسان شناسی فردمحور(فرد محور همه چیز است).
· اعتقادبه پیشرفت و توسعه (دنیا در حال حرکت به سوی فردایی بهتراست و گذشته همیشه بدتراز حال بوده است)
· تکنوکراسی (رشد و توسعه تکنولوژیکی و اجرای آن ، مهمترین معیار وشاخص برای قضاوت درمورد ماهیت یک جامعه است)
· اقتصاد به عنوان هدف ( اقتصادِ بازار آزاد، تنها سیستم مقبول اقتصادی است و همه بقیه سیستمها باید اصلاح یا نابود شوند)
· دموکراسی حکومت اقلیتها است ( خود را در مقابل اکثریت دفاع میکنند، که همیشه آماده انحراف به سمت توتالیتاریانیسم یا پوپولیسم است»
· طبقه میانی جامعه تنها بازیگر اجتماعی واقعی و استانداردهای جهان شمول است ( با قطع نظراز اینکه آیا فرد بالفعل به این حد رسیده است یا هنوز در راه رسیدن به طبقه متوسط است و «طبقه متوسط آتی» خوانده شود.)
· جهانی سازیِ دنیای واحد (همه انسانها ذاتی یکسان دارند و تنها تفاوتشان در تمایزات فردی آنهاست. همه دنیا باید براساس «فرد» و «جهان-شهرزی بودن» با یکدیگر متحد و ادغام شوند.
اینها ارزشهای اصلی لیبرالیسم هستند. اینها تجسم یکی از سه گرایشی است که در دوره روشنفکری، در کنار کمونیسم و فاشیسم که هر سه مشترکا ، تفاسیر متفاوتی از روح مدرنیته هستند ، بروز و ظهور پیدا کرد. در طی قرن یبستم لیبرالیسم موفق به حذف دو رقیب خود شدو از سال 1991 به بعد تنها ایدئولوزی حاکم بر جهان گردید.